جدول جو
جدول جو

معنی کوه شاره - جستجوی لغت در جدول جو

کوه شاره
(رَ)
کوه کوه شاره، در شمال غربی سبزوار آخر بلوک کراب است. (تاریخ بیهق، شرح و توضیحات بهمنیار ص 338)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ / رِ)
حصه و پاره و لختی از کوه را گویند. (برهان) (آنندراج). یک لخت از کوه. (ناظم الاطباء). قسمتی از کوه. حصه ای از جبل. (فرهنگ فارسی معین). که پاره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
راست گفتی خیال حلم امیر
بار آن کوه پاره بود مگر.
فرخی.
که مردی بس عظیم و شخصی چون کوه پاره بود. (قصص الانبیاء). غلام حبشی در میدان مانند کوه پاره ای... (سمک عیار از فرهنگ فارسی معین) ، کنایه از اسب هم هست که عربان فرس خوانند. (برهان) (آنندراج). اسب. (ناظم الاطباء). کنایه از اسب. فرس. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ)
کوهی است نزدیک کوه شریف، و در کوه شرف است حمای ضریه وربده. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از معجم البلدان) ، موضعی است به اشبیلیه، محله ای است به مصر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ رَ)
کوهی است در حجاز. (منتهی الارب) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ را)
کوهی است به تهامه. (از منتهی الارب) (آنندراج). راهی است بین تهامه و یمن. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لِ رِ)
کوهی به ارتفاع 9200 پا، میان استرآباد و تاش. (مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 79)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
کوهسار. (ناظم الاطباء). رجوع به کوهسار شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
گویند کوهی است برای بنی دارم. (از معجم البلدان ج 4)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
نام کوهی است به فارس. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(هَِ رَ)
کوهی است بقدس. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شِ را)
کوهی است نزدیک حرۀ بنی سلیم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
یکی از دهستانهای بخش کهنوج که در شهرستان جیرفت واقع است و از 15 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است. مرکز دهستان قریۀ گر می باشد و 1280 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ)
کوهی است در مکه و همان کوهی است که مشرف به مروه میباشد. (از معجم البلدان).
- جبل شیبه، کوهی است مشرف بر مروه. (منتهی الارب). کوهی است بمکه که درآنجا نباش بن زراره فرودآمد، و آن متصل به کوه دیلمی و آن مشرف بر مروه است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
کوه طارق به طبرستان. در عجائب المخلوقات و آثارالباقیه آمده که در آن کوه غاری است و در آنجا دکه ای که آن را دکۀ سلیمان خوانند و به برکت سلیمان آن را معظم دارند و اگر او را بقاذورات ملوث کنند، هوا متغیر شود و صاعقه و بارندگی آرد و تا آن راپاک نکنند فروننشیند. (نزهه القلوب چ لیدن ص 197)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
کوه کوه طاهر، حمداﷲ مستوفی آرد: در زمین مصر کوهی است که آنرا کوه طاهر میخوانند، از آنجا آب شیرین بیرون می آید: و در حوض جمع میشود و بهمه جوانب روان میگردد، اگر جنب یا حائض به کنار حوض آن رسد، آب بازایستد، و تا آن کس دور نشود، آن آب که در حوض باشد، بیرون نریزد و روان نشود. (نزهه القلوب ج 3 ص 190)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
کوهی است در سراه. (از حاشیۀ المعرب جوالیقی ص 301) (از ابن درید در کتاب الاشتقاق ص 282). نام کوهی. (آنندراج). کوهی است که سعد بن عدی بدان فرودآمد و از این رو بدان ملقب شد چنانکه در گفتار مؤرج آمده است. (از تاج العروس). کوهی است در بلاد یمن که چنانکه گمان میکنند قبیلۀ ازد، بدان فرود آمد. (از انساب سمعانی). کوهی است به یمن متعلق به قبیلۀ ازد. (از تاج العروس). رجوع به برقۀ بارق شود. یاقوت در معجم البلدان آرد: بارق در قول مؤرج سدوسی کوهی است که سعد بن عدی بن حارثه بن عمرو مزیقیأبن عامر ماءالسمأبن حارثه بن امری ءالقیس بن ثعلبه بن مازن بن الازد بدان فرودآمد و ایشان برادران انصارند و از غسان نیستند که در تهامه یا یمن باشند. (از معجم البلدان ج 2)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ رَ / رِ)
کوله بار. کولباره. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کوله بار شود
لغت نامه دهخدا
(لَ سَ)
دهی از دهستان ژاوه رود که در بخش کامیاران شهرستان سنندج واقع است و 566 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
امرد. مخنث، مفتضح. رسوا. (فرهنگ فارسی معین) ، نوعی دشنام است کنایه ازمفعول بودن طرف. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)
لغت نامه دهخدا
(کُ لَهْ شَ جَ رَ / رِ)
کله شجرا. (از اشتینگاس) (ناظم الاطباء). رجوع به کله شجرا شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
زمینی است میان کوه میعاس و کوه مربخ در حجاز. (از معجم البلدان) ، کوهی است در نجد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
کوهی است. (منتهی الارب). کوه مرتفع شامخی است در طرف پایین عسفان که مسکن قرود است. در اینجا عقبه ای است که راه مسافر عسفان به ناحیۀ حجاز است و آن را خریطه گویند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(فارْ)
نام کوهی در سرزمین اسپانیا است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
کوهی است به بحرین. (معجم البلدان ج 7 ص 11) ، دیهی است به بحرین. (ریحانه الادب ج 3 ص 256)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان احمدی که در بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس واقع است و 1373 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
باری که بر پشت کشند: کوله بار آرزو یی بست دل کاسمان زد زور از جا بر نداشت. (ظهوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاه پاره
تصویر کاه پاره
ریزه کاه: (چند گویی که مهر از و بر دار خویشتن را بصبرده تسکین ک {} کهربا را بکوی تا نبرد چه کند کاه پاره تسکین) (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوهپاره
تصویر کوهپاره
حصه و پاره و لختی از کوه را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
کوله بار، بار پشت
فرهنگ گویش مازندرانی
نام آبادیی از دهستان سجارود بابل، از توابع بندپی واقع در
فرهنگ گویش مازندرانی